نيلوفرنيلوفر، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

گلهاي شاد خونه

1 سال با نیلوفرانه

6 مهر تولد 1 سالگی نیلوفز جون بود باورم نمیشد به این زودی 1 سال شد .از وقتی که پشت در اتاق عمل نشسته بودم و بچه رو اوردن و کلی کوچولو موچولو و خوشگل بود و اومدم تو تقویمم توی مهرش یه جمله برا خدا نوشتم .تمام شب تو بیمارستان پیشش بودم و هی نگاش میکردم و ازش عکس میگرفتم نمیدونستیم اسمشو دقیقا چی میخوایم بزاریم هنوز مامان و باباش به توافق نرسیده بودن اخه : نیلوفر .پریناز. یاسمین.و.... ولی من از اول نیلوفر صداش کردم خب خودمم نیلوفرو بیشتر دوست داشتم به نظرم اسم لطبفیه مهربونه اصن یه حس خاصی بهت میده . نیلوفر یه وقتایی صداش میکنم نیلوفرانه .اسمش شاعرانه ایه به نظرم هنوز کوچولو نمیتونه راه بره و چهاردستو پا نیره و کلی نسبت به خواهرش شیطون تر...
11 مهر 1391

خاطرات شهریوری

اول نازی جون که داره میره عروسی:     اینم نیلوفری شیطون بلا و عشق من:         نیلوفر تمام 7 تا پله ی خونشونو میره بالا :   اینم مرواریدای نیلوفرم:         ...
7 شهريور 1391

اندر احوالات نيلوفر در 10 ماهگي

نيلوفر جونم در  10 ماهگي يعني در هفته سوم مرداد دو تا مرواريداي پايينش جوانه زد   نيلوفر خيلي شيطونه و چهاردست و پا تموم خونه رو متر ميكنه و بايد همه چيزو از جلو دستش جمع كنيم تمام 7 تا پله خونرو ميره بالا تا بله اتاقش برسه و شيطوني كنه عاشق اهنگ و موزيك و رقصيدنه و تا صداي اهنگو ميشنوه خودش شروع به رقصيدن ميكنه باي باي ميكنه دس دسي ميكنه وقتي بهش ميگيم جوجو كو ؟ اسمونو نگاه ميكنه و وقتي ميخواد  به جوجو بگه بياد پيشش ميگه بيا بيا و سرشو پايين بالا ميكنه وقتي سفره پهن كني سريع خودشو ميرسونه و سفررو ميريزه بهم ...
31 مرداد 1391