نيلوفرنيلوفر، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه سن داره

گلهاي شاد خونه

ماچ به وبلاگ  نازنین و نیلوفر  خوش اومدین ماچ

 

 

 

مسافرت نوروزي

سلام بچه ها من دوباره برگشتم من ميخواستم كارايي كه از اول فروردين تا الان انجام دادم را براتون بنويسم ما تصميم گرفته بوديم كه عصر سال تحويل به اصفهان بريم ما كم كم وسيله هامونو  جمع كرديم كه بريم اصفهان ما راه افتادم من و نيلو تو ماشين يه 1 ساعتي خوابيديم بعد از دوساعت ما به اصفهان رسيديم و رفتيم خونه ي مادر بزرگم اون شب خيلي به ما خوش گذشت  فرداي اون روز ما   اماده  شديم كه بريم عيد ديدني ما 2 و 3 رو رفتيم ديدو بازديد فاميلامون بعد رفتيم گردشگري تو اصفهان بستني خورديم رفتيم كنار اب يعني همون سي و سه پل تو ميدوناي اصفهان سفره هفت سين چيده بودن بعد ما   رفتيم عكس گرفتيم خلاصه خيلي خوش گذشت&...
10 فروردين 1395

سال 95 نزديك است

سلام بچه ها دلم براتون تنگ شده بود گفتم بيام يه چند خط براي عيد امسال بنويسم عيدتون پيشاپيش مبارك كم كم داريم به سال تحويل نزديك ميشيم  هرچه كينه داريم بريزيم دور         غم هايمان را تبديل كنيم به شادي و خوشبختي ما امسال تصميم داريم بعد از سال تحويل به اصفهان خونه ي مادربزرگم بريم و در انجا به ديدن فاميل هاي بابام بريم خوب بچه ها حرف هام تموم شد اميد وارم عيد خوبي داشته باشيد تا مطلب ديگر باي باي ...
26 اسفند 1394

سفر به تهران و فوت دايي بابا

سلام دوستاي قشنگم خوبين ميدو.نم كه خيلي وقته نيومدم مطلب بزارم چون چند وقته وقت نكردم يه چند وقتي بود كه مسافرت نرفته بوديم و گفتيم يه چند روزي بريم تهران پيش خالم ما بليت اتوبوس گرفتيم  و بعد فرداش اماده شديم و رفتيم سوار اتوبوس شديم   خلاصه تو اتوبوس به ما ابميوه و كيك دادن و من كيك و ابميوه اش رو خوردم و تو اتوبوس خوابيدم و وقتي كه رسيديم پسر خالم اومد دنبالمون و رسيديم خونه ي خاله وقتي كه رسيديم خاله برامون زحمت كشيد يه شربت خنك برامون اورد  وبعد يه زره استراحت كرديم و بعدمامانم و خالم رفتن بوستان خريد   و منو نيلو مونديم پيش دخترخالم وبعد فردايش بابام به مامانم زنگ زدو گفت دايي يعني دايي بابا فوت كردن و ما...
27 مرداد 1394

ماه رمضان و سفر

سلام دوستای گلم من دوباره برگشتمم خیلی دلم براتون تنگ شده بود  نماز و روزه هاتون قبول   من امروز می خوام درمورد اصفهان که رفته بودیم براتون تعریف کنممممم   من و نیلوفر دلمون برا دختر عموم دیانا  خیلی تنگ شده بود برا همین یه هفته ای رفتیم اصفهان   تا رسیدیم اصفهان من و نیلو رفتیم خونه ی عموم تا درو باز کردم دیانا اومد و دستشو باز کردو گفت اووووو و خیلی شیطونی کرد برا مون  خیلی خنده دار شیطونی می کرد  اخه تازه 10 ماهشه و تازه چهار دست و پا یاد گرفته بود  جیگرم خیلی دوست دارم فرداش عمه فاطمه اومد  کلی با عمه فاطمه بازی کردیم خلاصه اون شب خیلی  به ما خو...
4 تير 1394

رفتن نازی به استخر

سلامممممممممم دوستان گلممممممم دلم براتون تنگ شده بود  ما یعنی من و خاله هام  دیروز به استخر رفتیم     نیلوچی نیومد ولی خیلی دلش میخواست بیاد      ولی عوضش خیلی به من خوش گذشت   من تو اب خیلی بپر بپر میکردم   بعدش رفتم تو جکوزی وای ادم حال میومد  خولاصه خیلی بهم خوش گذشت فعلا بابای ...
21 خرداد 1394

پایان درس و مدرسه

سلاممممممممممم من دوباره برگشتم   خیلی دلم براتون تنگ شده بود   من امروز می خوام در مورد اخر سال براتون بگم    دیروز چهار شنبه اخرین امتحانم دادیم بعد خانم معلممون گفت چون بچه های خوبی بودین به همتون جایزه می دم     بچه ها خوش  حال شدن و بعد    یکی یکی کادو هامونو گرفتیم واز خانم خیلی تشکر کردیم       بعد خانم  مدیرمون  اومد و گفت از یک شنبه مدرسه تق و لقه یعنی دیگه تعطیل شدیم هووووووورررررراااااا حالا دیگه  بایدبرای تابستونم برنامه ریزی کنم تا از وقت بیکاریم بهترین استفاده را ببرم   ...
7 خرداد 1394

تولد نگار

سلامممممممممممممممم  من دوباره اومدممممممم دلم برا ی گذاشتن مطلب تو وبلاگم تنگ شده بود آخیش   تو این چند ماهه چیکار کردم؟    مثل همیشه هر روز رفتم مدرسه  اومدم خونه   عروسی رفتم دیگه دیگه تولد نگار دختر خانم موسیقی مون رفتم که تازه 1 سالش شده  خیلی خوش گذشتتتت    من  زودتر  رفتم تا اگه  خانمم کاری  داشت کمکش کنم بعد کم کم مهموناشون اومدن و شلوغ شد . دست زدیم  تولد  مبارک  خوندیم براش .نگارم شیطونی میکرد همه چیزو به هم میریخت بعد کیک اوردن مامانش به جاش  شمع و  فوت کرد   بعدش کیک خوردیم کادو...
16 بهمن 1393

اجراي كنسرت نازي جون

سلام دوستان گلم ما دوباره اومديم ، ميخوام امروز از اجراي كنسرتمون كه گروهي بود و 16 مهر روز جهاني كودك برگزار شد براتون تعريف كنم .  ما تا اومديم روي صحنه همه برامون دست و سوت زدند . بعد آقاي شيرواني با ارگ يه آهنگ آرامش بخش زد و بعدش خانم مربيمون دكلمشو خواند . بعدش گروه بلزي و فلوتي شروع به زدن كردن و ما شروع به اجراي برناممون كرديم . اول سه تا آهنگ اجرا كرديم و در پارت دوم هم سه تا خونديم . و دوباره همه تشويق جانانه اي كردن و در آخر نيز مجري برنامه روي صحنه آمد و تك تك گروه را معرفي كرد كه من جزء خواننده ها بودم و اسمم هم در اول گروه خوانندگان گفته شد . و به اين تربيت شب خوب و بياد ماندني و فراموش نشد...
18 مهر 1393

تولد نیلوفرانه

یکشنبه 6 مهر تولد نیلوفر خانم گل ما بود نیلوفر وروجک شیطون  نیلوفر خانم تولد   3 سالگیت مبارک ک ک  ک       البته چند روز قبلش خاله یه کیک براش گرفت و همینجوری یه جشن کوچولو گرفتیم ولی  روز تولد  دوباره گفت میخام تولد بگیرم و بادکنک بزنم   بعدم خودش بادکنک  و کلاه تولدشو برداشتو اومد  خونه باباجون تا یاسمن وخاله براش بادکنکا رو بزنن و جشن بگیریم  آخه نیلوفر ما عاشق بادکنک زدن و تولد گرفتنه      بعدم میگه کادوام میخام  بادکنکا رو زدیم  و  یاسمن یه عالمه عکس  گرفت  بعدم ب...
12 مهر 1393