ماجراهای امروز
امروز صبح ازخواب که بیدار شدیم بعداز صبحاته بامحمدو خاله لیلا توحیاط یه عالمه والیبال وسطی
بازی کردیم بعدمحمد میخواستن برن خونشون قم با ماشین خاله زهره رفتیم اول رفتیم
خونه خاله زهرا که خاله فاطی باهاشون خداحافظی بکنه بعد رفتیم امامزاده سر خاک دایی و
خاله مامانامون من
و محمد رومزارشون اب پاشیدیم بعدم یخورده بازی کردیم منم یه بار افتادم زمین و پام یه کم خراشیده شدو
درد گرفت بعد رفتیم پارک اخ جون ن ن ن سرسره بازی کردیم
یخورده بعدم محمد رفتن خونشون امشبم حمیدو یاسمن اومدن خونمون چون نیلوفرو ندیده بودن
اومدن
ببیننش یخورده موندن بعد مامان گفت بریم خونشون عید دیدنی هورا ا ا ا همگی با هم رفتیم
خونشون هیلدارو هم دیدیم و خوش گذشت اینم از ماجراهای امروز تابعد که دوباره مطلب بنویسم
بای ی ی ی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی