اردو رفتن نازنین
پنج شنبه نازنین از طرف مدرسه رفتن اردو .نازی خیلی اردو رفتنو دوس داره میگه با بچه ها خوش میگذره. از
طرف مدرسه قرار بود برن نیاسر و مشهد اردهال .شب قبل وسایلشو اماده کرد و صبح زود از خواب بیدار
شدو رفت مدرسه با یه کیف پر از خوراکی اول رفتن مشهد اردهال زیارت . اون روز هوا یه دفه
طوفانی شدو بعدم بارون اومد .نازنین توی زیارت بودن که یهو دیدن بارون شدید میاد برا همین تو زیارت
موندن تا بارون تموم بشه .نازنین بعدا تعریف میکرد که وقتی باد میومد اینقد سرعتش زیاد بود که چادر یه
بچه ها رو از سرش برد و خودشم افتاد زمین .نازنین همه ی سفرشونو با هیجان تعریف میکرد و بعضی
جاهاش براش خیلی بامزه بود ومیخندید چون هوا باد وبارونی بود وچون نیاسر یه منطقه ی کوهستانی
بود وهوای مناسبی برای اردو نبود اردوی نیاسر لغو شدو قرار شد هوا که خوب شد برن روستاهای اطراف رو
ببینن .برای همین تا ظهر مشهد اردهال بودنو اونجا نماز خوندن و بعدم جای ما خالی ناهار خوردن تازه
خانمشون برا هر کدوم یه اینه و یه انگشتر خریده بود البته با پول خودشون بعد هوا که خوب شد رفتن
برا دیدن روستاهای اطراف مثل علوی. باریک رس .اونجام یه عالمه بازی و شیطونی کردن و کلی خوش
گذشت بعدم رفتن گلاب گیری وبا کار گلاب گیری اشنا شدن دیگه اخرای اردوشون بود که مامان وبابای
نازنین ومن (خاله لیلا) ونیلوفر اومدیم سر راهشون و با نازنین رفتیم دوباره روستاهای اطرافو دیدیم. نیلوفر
همش میگفت میریم اردو .آخه جوجو تو میدونی اردو چیههههههههههههه فسقلی مامان
نازنین از قبل تصمیم گرفتن بیان دنبال نازنین . وقتی نازنین مامانو دید تعجب کرد که اونجا چیکار میکنه
خلاصه رفتیم یخورده چرخیدیم تو روستاهای چنار. حسنی رود. دوباره رفتیم باریک رس چون خیلی قشنگ
بود .اونجا کنار یه جوی اب و درختای اطراف وایسادیم و چایی ومیوه خوردیم نوش جونمون نیلوفرم
همش میخواست بره دستشو تو اب بزنه و اب بازی کنه شیطونچه حسابی خوشش اومده بود و میگفت
بیا اینجا سفره بندازیم غذا بخوریم الهییییییییییی تو راهم که میرفتیم همش میخواست تو ماشین
وایسه و ببعی و هاپوی توی جاده رو ببینه خلاصههههههههه بعدش عکس
گرفتیم و دوباره هوا خیلی سرد شد و مجبور شدیم برگردیم خونه ولی با این حال خیلی خوش
گذشت هم به نازنین توی اردو هم به ما همگی خدا رو شکر این بود اردوی نازنین جان خانم
گل ما