نيلوفرنيلوفر، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

گلهاي شاد خونه

واکسن 18 ماهگی نیلوفر

دیروز واکسن 18 ماهگی نیلوفرو زدیم یکی به پا یکی به دست با قطره خوراکی یعنی 3 تاباهم    یاسمن گفته بود خیلی سخته وبچه اذیت میشه  اول که براش زدن یه   خورده گریه کرده بود وقتی اومد خونه ساکت بود و بازی میکرد ولی بعدش جای واکسنی که به پاش زدن دردگرفت وشروع کرد گریه کردن خیلی درد داشت و همه سعی داشتیم ارومش کنیم نازنینم سعی میکرد بخندونتش که دردش یادش بره  بعد تب کردو بهش قطره دادیم وبعدشیر خوردو خوابید شب بازم یخورده درد داشتو تا صبح   دوسه بارتب کرد. امروز خدا رو شکرحالش بهتر بودو دردشم کمتر بود ولی خانم کوچولولوی ما به خاطر واکسنش خیلی اذیت شد اشکالی نداره نیلوفر خانم...
22 فروردين 1392

بلاخره به ارزوم رسیدممممممممممممممممممم

چهارشنبه خانمم با مدیرومعاون وچندتا خانمای دیگه مدرسم اومدن خونمون بچه هاشونم اوردن ٤ نا بودن با هم دیگه رفتیم تو اتاقمو بازی کردیم فیلم دیدیم نیلوفرم بود خانمم هم اومدوگفت چقد اتاقت قشنگه بعد با بچه ها رفتیم تو سالن واسکوتر و توپ بازی کردیم مامان با بقیه مشغول صحبت بودن خلاصه روز خوبی بودو منم به ارزوم رسیدم چون همیشه دوس داشتم معلمای مدرسه بیان خونمون اینم از یه روز خوب دیگه ...
16 فروردين 1392

ماجراهای امروز

امروز صبح ازخواب که بیدار شدیم بعداز صبحاته بامحمدو خاله لیلا توحیاط یه عالمه والیبال وسطی بازی کردیم بعدمحمد میخواستن برن خونشون قم با ماشین خاله زهره رفتیم اول رفتیم خونه خاله زهرا که خاله فاطی باهاشون خداحافظی بکنه بعد رفتیم امامزاده سر خاک دایی و خاله مامانامون من   و محمد رومزارشون اب پاشیدیم بعدم یخورده بازی کردیم منم یه بار افتادم زمین و پام یه کم خراشیده شدو درد گرفت بعد رفتیم پارک اخ جون ن ن ن سرسره بازی کردیم یخورده بعدم محمد رفتن خونشون امشبم حمیدو یاسمن اومدن خونمون چون نیلوفرو ندیده بودن اومدن ببیننش یخورده موندن بعد مامان گفت بریم خونشون عید دیدنی هورا ا ا ا همگی با هم رفتیم ...
4 فروردين 1392

دیدن محمدبعداز چند ماه

دیشب از اصفهان برگشتیم اومدیم خونه باباجون وننه جونم چون میخواستم با محمد پسرخالم بازی کنم حمیدو یاسمنم اومدن .محمد هم سن منه فقط 10 روز از من بزرگتره یه عالمه بازی کردیم وسطی قایم موشک و...شیطونی کردیم و خندیدیم شبم اینجا میخوابم.نیلوفرم شیطونی میکرد همش میخاد براش اهنگ بذاریم برقصه ...
4 فروردين 1392

دید و بازدید عید نازی و نیلو

  سلام ، دوستای عزیزم "عیدتون ، بهارتون مبارک باد "                                                                                                                                                                    &...
2 فروردين 1392

امدن خاله از تهران

پنج شنبه ی گذشته خاله زهرابا یاسمن و حمید و عمو بهرام اومدن خونمون نازی خیلی خوشحال بود جمعه صبح خواستیم بریم گردش که نشد رفت ت ت تا شب  شب همه با هم رفتیم سفره خانه سنتی جای شما خالی کشک بادمجون و دیزی خوردیم خیلی خوشمزه بود ولی نازنین چون از ظهرش پرخوری کرده بود معدش درد میکرد و نتونست چیزی بخوره اینقد که وقتی برگشتیم تو ماشین حالش بد شدوهرچی خورده بودو بالا اورد فرداشم چون دل درد داشت نرفت مدرسه الهی قربونت بشم که بهت خوش نگذشت  ایشالله بعدا هرجا بری بهت خیلی خوش بگذره عزیز دلم     راستی نیلوفرم خیلی شیطونی میکرد و میخواست سفره رو بریزه بهم  وایییییییییییییییییی       ...
22 بهمن 1391

دختر کوچولوی ما میره دَ دَ !!!

سلامــــــــــ دوستااااااااای خوبم ، می دونید ما کجاییم .... بله درست حدس زدید اصفهاااااانیم ..  امروز نیلوفر رفته بود به سبزه میدان اصفهان و یه کفش زیبای کوشولو خرید .  تازه یه توپ کوچو لو هم خریده ، یه عروسک جوجه تیغی هم خرید . نازنین هم صلوات شمار ، گوشواره ، انگشتر و لاک پاک کن خریده  .  و تازه شیرینی و گز هم برای خاله لیلا و خاله زهره از اصفهان خریدن .  ...
17 بهمن 1391

حرف زدن ني ني ما

نازی جون میگه کلمه هایی رو که نیلو میگه تو وبلاگمون بنویس چشم نازی جونم م م م م  نیلو صدای بعضی حیوونا رو بلده و بازبون بچگونه و شیرینش میگه مثلامیگیم ببعی چی میگه میگه ببع  به گنجشکه میگه دد پیشی رو دهنشو جمع میکنه میگه او   کلاغه رو میگه قا قا  به ماه میگه ما بچه رو میگه ن نی بابا رو میگه ب ب فعلا همینا تا بعدا کلمه های جدید بگم  عاشقتونم م م م م م هزار تا                                       &n...
24 دی 1391

امتحان و ورزش نازنين

واما اندر احوالت نازنين خانمي  نازنين مثه همه ي بچه هاي ديگه تو اين دو هفته امتحان داشته كه خدا رو شكر امتحاناش خوب شده  خسته نباشي نازنين جان ديروزم رفته بودن ورزشگاه چهارشنبه هابراي ورزش ميرن ورزشگاه خودش ميگه خيلي بهم خوش گذشت چون يه عالمه ورزش خوب خوب كرده مثل وسطي  گرگم به هوا شير پلنگ و واليبال خلاصه كلي بهش خوش گذشت واومد خونه كلي خوشحال بود هميشه خوشحال و خندون باشي نازنينم                         ...
21 دی 1391

حرف زدن نيلوفري

امروز پنج شنبه ٢١دیماهه  نیلوفری ما دیروز چند تا کلمه یاد گرفته مثلا نه رو یاد گرفته هرچی بهش میگیم میگه نه مثلا  میگیم نیلوفر نمیخوای بخوابی خیلی بامزه وشیرین میگه نه میگیم بگو خدا میگه دا  امروز با اشاره گفته لاک برام بزن انگشتای یه پاشو لاک زدم بعد بهش میگیم کی پاتو لاک زده میگه لقا(یعنی لیلا) اسم مامانشم میگه مامی خلاصه کلی شیطونی میکنه فسقلچه هزار ماشالله       ...
21 دی 1391