نيلوفرنيلوفر، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

گلهاي شاد خونه

اجراي كنسرت نازي جون

سلام دوستان گلم ما دوباره اومديم ، ميخوام امروز از اجراي كنسرتمون كه گروهي بود و 16 مهر روز جهاني كودك برگزار شد براتون تعريف كنم .  ما تا اومديم روي صحنه همه برامون دست و سوت زدند . بعد آقاي شيرواني با ارگ يه آهنگ آرامش بخش زد و بعدش خانم مربيمون دكلمشو خواند . بعدش گروه بلزي و فلوتي شروع به زدن كردن و ما شروع به اجراي برناممون كرديم . اول سه تا آهنگ اجرا كرديم و در پارت دوم هم سه تا خونديم . و دوباره همه تشويق جانانه اي كردن و در آخر نيز مجري برنامه روي صحنه آمد و تك تك گروه را معرفي كرد كه من جزء خواننده ها بودم و اسمم هم در اول گروه خوانندگان گفته شد . و به اين تربيت شب خوب و بياد ماندني و فراموش نشد...
18 مهر 1393

تولد نیلوفرانه

یکشنبه 6 مهر تولد نیلوفر خانم گل ما بود نیلوفر وروجک شیطون  نیلوفر خانم تولد   3 سالگیت مبارک ک ک  ک       البته چند روز قبلش خاله یه کیک براش گرفت و همینجوری یه جشن کوچولو گرفتیم ولی  روز تولد  دوباره گفت میخام تولد بگیرم و بادکنک بزنم   بعدم خودش بادکنک  و کلاه تولدشو برداشتو اومد  خونه باباجون تا یاسمن وخاله براش بادکنکا رو بزنن و جشن بگیریم  آخه نیلوفر ما عاشق بادکنک زدن و تولد گرفتنه      بعدم میگه کادوام میخام  بادکنکا رو زدیم  و  یاسمن یه عالمه عکس  گرفت  بعدم ب...
12 مهر 1393

تولد تولد

چهارشنبه 5 شهریور تولد من یعنی نازنین گلی بود  تولدم مبارکککککککککککک   امسال قرار گذاشتیم یه تولد کوچولوی خونوادگی بگیریم چند روز قبلش رفتیم اصفهان آخه زن عموم بعد چند سال یه نی نی کوچولو اورده و ما رفتیم نی نی رو ببینیم  واییییییییییی خیلی نازه اسمشو دیاناگذاشتن.خبلی دوسش دارم دلم براش خیلی تنگ شده. اونجا آقاجون ومادرجون وعمو وعمه ها برام یه تولد کوچولو گرفتن  عمه مریم سالن رو تزیین کرد وقشنگ قشنگش کرد مادر جون برام کیک گرفتن .کیک باب اسفنجی. و بقیه هم کادوهای خوشگل خوشگل. مامان بابامم بدون من و نیلوفر رفتن بیرون کادو گرفتن تا سورپرایزم کنن . بعد دور هم نشستیم وتولدمونو شروع کردیم عکس گرفتیم کیک خوردیم...
10 شهريور 1393

عروسی

چند روز پیشا با خاله رفتیم عروسی یه همکاراش. لباس خوشگلمو پوشیدمو باهاش کلی پز دادم   یخورده نشستیم تا عروس خانم اومد     سرشون گل ریختن و بعد از خوشامد گویی نشستن و همه دورشون جمع شدن و شروع کردن دست زدن وشادی .منم رفتم جلو و شروع کردم  دست زدن .رقص نورشون خیلی قشنگ بود .وقتی داشتم نگا میکردم یهو فشفشه زیر پای من زدن منم حواسم نبود یهو ترسیدمو رفتم کنار   یکی دو ساعتی موندیم از خودمون  پذیرایی  هم کردیم وبعد اومدیم خونه .خلاصه خیلی بهم خوش  گذشتتتتتتتتتت      ...
30 خرداد 1393

سفری به باغ توت های سیاه و خوشمزه

هفته ی گذشته رفتیم باغ یه همکارای خاله با بابا مامان وخاله ها یه عالمهههههههههههههههه توت سیاه با گوجه سبزای خوشمزه  همه مشغول   چیدن توت شدیم البته صاحب باغ خودشون به ما اجازه داده بودن. با تشکرات فراوان ازجناب صاحب باغ  نیلوفر جوجوام همش دنبال خاله لیلا اینور اونور میرفت و  میگفت منم میخوام توت بچینم خاله هم شاخه ها رو پایین میاورد تا دست نیلوفر بهشون برسه واونا رو    بچینه   بنده هم یعنی نازنین خانم گل گلا   مشغول چیدن بودم البته چون بعد از باغ می  خواستیم بریم قم خونه خاله فاطی براهمین داشتم برای اونا توت میچیدم براشون ببریم خواهش میکنم از تشکرات خاله فاطی...
20 خرداد 1393

پایان یک سال درس و مدرسه

چهارشنبه اخرین روز سال تحصیلی و درس ومدرسه ی من  یعنی نازنین خانم گل گلا بود(چقدر خودمو تحویل گرفتم) واخرین امتحان یعنی ریاضی .آخیش رفتیم تعطیلی هورااااااااااااااااااااا                              وقتی امتحان تموم شد وآخر کلاس شد خانم معلم شروع کرد صحبت کردن و تشکر و درد دل و  خداحافظی  بعدشم  گریه   وبوس وبغل  خانم گفت بچه های عزیزم من خیلی شما رو دوست  دارم  خیلی دلم براتون  تنگ میشه   دوس دارم تابستون بازم با هم رابطه داشته باشیم زنگ بزنیم به همدیگه&...
2 خرداد 1393